طلب العلم فریضه



قال على‏ علیه السلام:

«الشاخص فى طلب العلم کالمجاهد فى سبیل اللَّه انّ طلب العلم فریضة على کل مسلم

و کم من مؤمن یخرج من منزله فى طلب العلم فلا یرجع الاّ مغفوراً»


 آن‏که براى تحصیل علم بیرون رود، همانند مجاهد در راه خداست.

همانا تحصیل دانش بر هر مسلمانى واجب است و

چه بسا مؤمنى که از خانه خود براى تحصیل دانش خارج شود

به خانه بر نمى‏گردد جز آن‏که آمرزیده شده باشد.


بحارالانوار، ج 1، ص 179.



سلام علیکم و رحمه الله و برکاته ...

امسال نهایی داریم!

میرم تا جهاد کنم و ان شاء الله آمرزیده بشم :)

"التماس دعا فرج "

«یا حسین علیه السلام»

بانوی عاشق ۲ نظر

ارباب صدای قدمت می آید ...

«بسم ربّ الحسین علیه السلام»



کـنار سـینـه زنان چه می شـود اربـاب
میان صـــحـن و سرایت شبی قـدم بـزنم
هــزار حـاجـتـم امـــا رسـیــده ام امـشــب
که چـــشــم بـــر قـــدم صــــاحـب عـلــم بـزنم
نـــفــس بـــده کــه زشـــب تـا غـروب عــــاشـــورا
مــــیــــان نــــوحـــــه کـنانـت دوبــــاره دم بــزنــــم ...



قال رسول الله (ع) :« إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةٌ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً »

شهادت امام حسین علیه السلام در دل‏های افراد با ایمان آتش و حرارتی ایجاد می‏کند


که هرگز خاموش نخواهد شد.


(مستدرک الوسائل، ج 10ص 318)



بهترین ماه دنیا محرم است از نظر من!

عاشقی در ماه محرم است از نظر من !

و ان شاء الله از نظر شما ...

خداروشکر که به محرم امسال هم رسیدیم..

به امید خدا و با مدد حضرت زهرا سلام الله علیها

یک روز هم به صاحب محرم برسیم ...

+ فردا در حرم رضوی دعاگو خواهم بود ...!

التماس دعای فرج

اللهم الرزقناالشفاعه الحسین یوم الورود


بانوی عاشق ۳ نظر

حاج محسنِ بهشتی.....


نکند در منا "و منـهم من قـضی نـحـبه " می خواندی!

که جوابش "و فـدینـاه بـذبـح عـظـیـم" بود ...



وَ چـہ تغییـر کـرد

خوشـامـَد گویے هایمـان

صَلِّ عَلی محمّد حاجے ما نیـامـــــد...


✦✦✦  ✦✦✦  ✦✦✦  ✦✦✦  ✦✦✦  ✦✦✦  ✦✦✦  ✦✦✦  ✦✦✦  ✦✦✦  ✦✦✦  ✦✦✦   ✦✦✦

بانوی عاشق نوشت:

خدا خدا می کردم محل دفنشون حرم باشه نه بهشت رضای مشهد ...

آخه بهشت رضا خارج از شهر بود و دور ...

دلم می خواست هر هفه که میرم زیارت امام رضاجانم

بعدش آقا محسن رو هم زیارت کنم ...

باورم نمیشه هنوز ..

تا نرم صحن جمهوری و نبینمشون باور نمی کنم ...

دعا کنید برم بزودی ..:(

قول میدم دعاتون کنم ...

یا علی (علیه السلام)



+ تازگیا بهشون میگم ... "حاج محسنِ بهشتی ..."


بانوی عاشق ۵ نظر

حـجه الـوداع ... :(


چمدان را که جمع می کردیم، هرکسی یک نفس دعا میخواست

پسرت عاقبت به خیریّ و ، دخترت اذن کربلا می خواست

اسم ها را نوشته بودی تا، هییچ قولی ز خاطرت نرود

مرد همسایه شیمیایی بود، همسرش وعده ی شفا می خواست

من که این سالها قدم به قدم، پا به پای تو زندگی کردم

در خیالم دمی نمی گنجید، دل بی طاقتت چه ها می خواست

تو شهادت مقدرت بوده، گرچه از جنگ زنده برگشتی

ملک الموت از همان اول، قبض روح تو را مِنا می خواست

عصر روز گذشته در عرفات، در مناجات عاشقانه ی خود

تو چه گفتی که من عقب ماندم؟؟که خدا هم فقط تو را می خواست؟!
.
ما دوتن هر دو همقدم بودیم، لحظه لحظه کنار هم بودیم

کاش با هم عروج میکردیم، کاش میشد....

اگر


خدا 


می خواست ...



ای حـاجـــــی فـدا شــدهـ در مـکـهـ و مـنـا !

حـجِ تـو شـُـد شبـیه حُـسـین حـجه الـوداع ...


+ پیام فرمـانده


" تسـلیت میگـم ... :( "


بانوی عاشق ۵ نظر

دفاعی که مقـدس بود ...


«بسـم ربّ الشـهـداء و الصـدیقین»


به پیشنهاد خواهـر گلم عارفه الزهـرا (وبلاگ دوران شـیدایی)

اسم سه تا شهید که بنده بهشون ارادت بسیار ویژه ای دارم !

{که ان شاء الله اگر عمری باقی باشه بیشتر ازشون براتون میگم }

من صداشون میکنم :

"مـُـربی ! :) "

- شهـید علی خـلیـلی

- شهید حُجت الله رحیمی

- شـهید مُحـمـد سـلیـمـانـی



بانوی عاشق ۳ نظر

بهترین عرفه عمـرم !...

روز اول مهـــر ...

بعد از مدرسه با بچه ها تصمیم گرفتیم برا روز عرفه

و قرائت دعای مخصوص بریم پیش عشقمون!!

خونشون خیییییلی شلوغ بود !

معلوم بود عشق ما فقط عشق ما نیست!

کلی طرفدار داشت ... از کوچیک به بزرگ .. !

همه و همه جمع شده بودن در حریم امن  امام عاشقان

حضرت رضا علیه السلام ... :)

اولین بارم بود که روز عرفه درخدمت آقام !

ساعت دو یا دو و نیم بود که دعا شروع شد ...

تا ساعت پنج!

.

.

.

.

دعا خوان دستش درد نکنه اینقدر با سوز و گداز فراز های دعا را می خواند

که اگر هم خداااایی نکردههههه خواب بودی ..(!!)

از خواب بیدار می شدی تا بفهمی قضیه چیست و این همه شور برای چیست؟؟!

هوا گرم بود و شاید گرمای هوا بهانه بود ...

زیر سایه امام رئوف که باشی به قول شاعر :


" سزد که بر سر خورشید سایه اندازیم !

کنون که سایه شمس الشمـوس بر سر مـاست ..."


بلند شدم کمی آن طرف تر چفیه مشکی ام را در آب حوض حرم شستم و روی سررم کشیدم ..

به به ... خنکی اش پوست را جلا میداد!!

کم لطفی نمی کرد دعا خوان ...

بین هر فراز زیبا ی دعا  روضه ای جا میداد و ما را می برد بین الحـرمین ..

پیش عباس و حُسین (علیهم السلام) ...

آخ که چقدر دلـم کربلا می خواست .. :(

دعا که تمام شد حرم غوغا شده بود ...

.

.

.

.

به هر زحمتی بود خودم رو از میان جمیت کشیدم بیرون...

نزدیک اذان مغرب بود و هوا داشت تاریک میشد ..

اتوبوس ها پر بودند و تاکسی ها هم ...

دلم شور میزد ..

اگر دیر میرسیدم مادر نگران و ناراحت می شد و

روز عرفه ام هم بر باد میرفت و هرچه ثواب کرده بودم  کباب جزغاله میشد!!

خدا خدا کردم...

 توی آن شلوغی ... من یک دختر جوان... ترسیده بودم ..

چشم هایم پر اشک شد ..

اگر مادر ناراحت شود  ...! :((

تو دلـم گفتم :

آخـدا ! من به عشق تو امروز اومدم حرم ...به عشق تو و اقام

کمکم کن که جز تو کسی نیست که به دادم برسد ...

در این حال و هوا یک دفعه ماشینی در چند قدمی ام ترمز کرد ...

مطمئن بودم خدا صدامو شنیده و فرستادش :)

خندیدم ... تو دلم گفتم :

خدایا دمت گرررررررم !! @__@



+روز خوبی بود ... امیدوارم به شمام خوش گذشته باشه! ^__^


بانوی عاشق ۲ نظر

داستان یک ازدواج ..




دوسال پیش ...
وقتی برای اولین بار دیدمش
فکرشم نمی کردم یک روز تو رخت سفید عروسی ببینمش . !
دیشب ..
یک پارچه خانوم شده بود .. مثل ماه ... !
دختر زرنگی بود ..
مهربون ... و زیبا ...
چند روز مونده به پایان سال دوم دبیرستان ...
گفت همتون جمع شید ..کارتون دارم ...
چهرش مشوش بود ..
ترسیدم ..
گفتم چی شده ... ؟

گفت ...من عـروس شـدم ...! :)

- چی ؟
- شوخی میکنی ؟
- کی ؟
-به سلامتی ... !
- حالا چند سالشه ؟
- طلبه است ؟
- سیده ؟
- بی معرفت ... چرا زودتر نگفتی ؟

.... ولی من ... باور نمیکردم ..چند دقیقه اول تو افق محو بودم ..
با صدای خنده بچه ها به خودم اومدم ..
- که اینطور ...پس طلبه است ... !

مریم ازهمون اول دنبال طلبه بود ...دوبرادرش طلبه بودن ..حالا شوهرش هم ...
اون روز گذشت...
به محض رسیدن به خونه بغضم ترکید...دوست صمیمیم رفتنی شده بود ...
دیگه نبود ...
کاش زودتر می فهمیدم ...تا شاید با شرایط کنار میومدم ..
دوسه تا امتحان مونده بود ..وای خدایا ..دیگه ازین بهتر نمی شد!
فکرم اینقدر درگیر بود که حوصله خوندن و پاس کردن این امتجانات رو نداشتم ..
حال و روزم خوب نبود ...
فققط کاش زودتر می گذشت ... :((


بچه ها میزدن رو میز و شعر می خوندن ..
به خودم اومدم ...
پشت میز ..تو تالار ..
مریم از رو جایگاه مخصوص عروس و داماد نگامون میکرد و می خندید ...
بهش خندیدم..
آروم  گفتم  :

خوشبخت شی دوست گلم ... ^__^


این بود داستان یک ازدواج ...
یا به عبارتی :
 سند ترشیدگی من و رفقام :|

+ ولی بالاخره با اسب سپید می رسد از راه ... ; )





+ اللهم ارزقنا زوج الصالـح :))

بانوی عاشق ۱۳ نظر

لبیکــــــ یا خـامـنه ای ... ❤



وقتی مکه به دست مسلمین فتح شد،
پیامبر دستور عفو همگانی صادر کردند.
اما فرمودند عبدالله (برادر رضاعی عثمان) را هرجا گیر آوردید
بکشید حتی اگر خود را به پرده ی کعبه چسبانده باشد.
این شخص ابتدا مسلمان بود ولی بعد مرتد شد
وقتی عبدالله دستور قتلش را شنید به برادرش عثمان پناه برد
و از او خواست که نزد رسول خدا واسطه شود تا او را نکشند.
عثمان برادر را برداشت و نزد پیامبر آورد و از
رسول اکرم طلب بخشش کرد.
رسول اکرم مدتی طولانی سکوت کردند
و سپس سربلند کرده و رضایت دادند.
پیامبر اکرم رو به اصحاب کردند و فرمودند:
می دانید چرا مدتی طولانی سکوت کردم؟
منتظر بودم یکی از شما بلند شود و سر از تن عبدالله جدا کند....
آری امام جامعه همیشه حرف خود را صریح نمی زند،
یا مصلحتی را می بیند یا مقامش اقتضای سخن گفتن نمی کند،
این تویی که با بصیرتت باید تشخیص به موقع و صحیح داده
و عمل کنی .


+ + + + + + + + + 
+ + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + +


تصویر نوشت :

نه طلبه امـــ ... نه بسیجیــــ ...

من فقط عاشق رهبرم هستمـــــ ...

همان رهبری که هم طلبه است ,

هم بسیجی ....

پ . نوشت : رهبرم !

دوست داشتن تو "دلیل" نمی خواهــــد


"دل "می خـواهـد ...



بانوی عاشق ۶ نظر

بسیج سازندگی ! :)



سکانس اول :

صبح زود تر از همه بیدا شدم ...

ساعت 7:10 بود و من هشت باید خودمو به پایگاه بسیج می رسوندم

امروز روز جهادِ من بود ... "اردوی جهادی" !


سکانس دوم:

هرجــور بود رفتم پایگاه ...

رفقا پشت در مونده بودن ... !!

باخودم  گفتم : خوب شد دیر اومدما ...!!

چند دقیقه بعد مسئولمون اومد ..

رفتیم تو ...

دوساعت فقط حرف زدیم ...

چند دقیقه یکبار می پرسیدیم :

_ پس کی میریممممم ؟؟؟ ....

و صدای همیشگی و پاسخ همیشگی تر ...

_ " چند دقیقه دیگهههه ...!!! "


سکانس سوم:

از تاکسی پیاده شدیم ...

مدرسه نسبتا کوچیکی بود ...

و مستضعف ...

از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم ... ! :)

بالاخره رنگ و چرتکه ها رو آوردن و ماهم شروع کردیم

به رنگ آمیزی در و دیوار !!

( پیش خودمون بمونه :

دلم برا مدرسه ای که مامیخواستیم رنگش بزنیم خیلی میسوخت !! :|  )


سکانس چهارم :

_ برید خونه هاتووووون ... بقیه اش برا فردا ...!


خسته و کوفته رسیدم خونه ...

ولی شیرین ترین خسستگی عمرم بود ....

الهی شکــــــــر ... :))


&&& &&& &&& &&& &&& &&& &&& &&& &&& &&& &&& &&& &&& &&&


بانوی عاشق نوشت :

راستی چند وقت پیش دلم خیلی سوخت :(

اون شبی که تو اخبار گفتن ...

حضرت اقا به آرمیتای نه ساله قرآن و چفیه هدیه دادن ...

+ تموم دلخوشیم اینه ... عاشقِ گمنامِ توام حضرت بابا .. ! :)


^ صلوات ^


بانوی عاشق ۴ نظر

من و سیزدهمین روز شهریور !! ; )




امــروز جـمـعه ... سیزده شهریور ...

سه تا مناسبت

که برامن خاصن ! :)

_ جُمـعـــــه ...

_ چهـل روز تا مُـحـرم

_ سالروز شهادت شهدای یگان صابرین و ...

روز تـولـدم (!) -----> زیاد مهم نیس !


از مناسبت اول ... واقعا چیزی نمی تونم بگم ...

فقط و فقط شرمندگی ... :(

چند وقته خیلی دلم هوای آقا رو داره ..

دلـم براشون خیلی تنگه ...

برا همین یه تصمیمایی گرفتم ..تا به اندازه خودم تو ظهور آقا تاثیر گذار باشم :)

به قول شهید دوست داشتنی محمود رضا بیضایی :

شیعه به دنیا آمدیم تا موثر در تحقق ظهور مولا باشیم ..."

راستی ... می دونستین که ... ( لینک) 


:(


غم نوشت :

گُـفـتند کـه جُـمعـه می رسی از کـعبـه

ایـن رفـتن جُـمـعه جُـمـعه ها پـیرم کـرد ...

"اللهمــــ عـجـــل لـولیـکـــــ الـفـرجــ "


امـا چهل روز مونده به بهترین و زیباترین و عاشقانه ترین مـاه دُنیااااا ...


بانوی عاشق نوشت :

اربـــاب صـدای قـدمـت می آیـد
هنگــــامه اوجِ مـاتمـت می آیـد
مـا اذن دخـول کـربـلا می خـواهــیم
چـهـل روز دگـر مُحـرمـت می آید ...


راستی ... یادتون نره ... (لینک)


اما در آخر ... سیزده شهریور ...

روزی که سالروز آسمانی شدن شما بود

و زمینی شدن من ...

کاش به برکت روز عروجتان ...

دست مرا هم بگیرید شهدا ... :((


++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++


* امروز حرم ...نائب الزیاره بودم.. :)

هدیه تولدم از آقا مـعـرفــــت خواستم ..

دعا کنید  ...

بسی محتاجـم ...:(

یا حضرت مَهدی عجل الله فرجه الشریف ..



بانوی عاشق ۴ نظر
• قـرارگـاهـ عـُـشــاق •

◄ اینجـا از عـشـ♥ـق می نویسم ...
آخرین مطالب
خداحافظ !
اول امام زاده دنیا خوش آمدی ..
آخ جوووون مهمونی! :))
سلام بر بانوی حرم ...
سلام حضرت دوازده ..!
پایان انتظار... !
ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده ...!
رهبری از جنس آسمان ... :)
شبی به وسعت آرزوها ....
عروجت مبارک سید!
آرشیو مطالب
موضوعات
حضرت عشـق (۴)
برای بانوی عشق (۱)
محض یار مهربآن (۱)
فـرزندان بانوی عشق (۱۰)
محض یار مهـربان (۴)
کشتگان عشـق (۶)
عشق نوشته هایـم (۷)
روزهای عاشقی من! (۲۲)
رهـبر عـشـق (۴)
پیوند ها
شهید حـجـت الله رحیمی
رفاقت به سبک شهید
پورتال جامع اربعین
همسفر تا خدا
♥ زن آقـا ♥
هیات
گیله مرد
چـادری ها
بـی رنـگــــی
تنهـــاتـریــن زائـر
پــلـه پــلـه تــا خــدا
ســوخـــته دلان
انتظـار فـرج
عهدشیعه
لـبیک
فـــداکــــ
آبـــــریــــزان
نــــمــــــــــا 313
یار طلبگی و هـزار و یک
بـــرزخ کــلـمـــــات
گـــروه احـــرار
حدیث اشک
مـن...
هنر شـیعه
انانقطه تحت الباء
دل تنگــــ امـام زمـان
یــواشـکـی هــای مــن
ریــحـانه الحـسـیـن
مـیثم مطیعی
باب الحرم
زندگی زیـبـا
مــــــادر بــانــو
هـمـســـران فـاطمی
گــل بــهــــــاری
نـشــــانــه
مـهـارت
روضه
هنر آشپـزی
شهید قرن 21
راه و رســـم طـلبـگـی
تهذیب حـوزه هـا
گروه عـمـار
من او
رنگ خـدایی
زنـدگی با طـلبه
شـهـیـد قــرن 21
مـن یـک طلبه هــستم
دلبـرانه می نویسم
مـلازمان حــرم
به یاد شهدا
سرباز صفر
زیر چتر حـجاب
شـکلک های زیبـا
حـجـابسـتان
عاشورا
خاکی ها
دالان بهشت
خـادم گـرافیکــ
طـلبگـی تـا اجـتهــاد
خـاطرات طلـبگی
دخـتر چـادری
نقـاش فـقیر
رنــگ خـدایـی
جمع آسمانی ما
✿تو فقط لیلی باش✿
خـانـواده ایـرانـی
طــب شـیـعه
دل گراف
فیروزه گرافی
اعجاز علمی قرآن
مکتب المهدی
پیوندهای روزانه
حضـرتــِ مـاهـ ! ♥
آسید مرتضی
کوله بار
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان