اول امام زادهـ دنیا خوش آمدی!
ابن الکریم ام ابیها خوش آمدی!
اول پدر به حضرت حیدر تو گفته ای
پیش از همه به فاطمه مادر تو گفته ای
اول امام زادهـ دنیا خوش آمدی!
ابن الکریم ام ابیها خوش آمدی!
اول پدر به حضرت حیدر تو گفته ای
پیش از همه به فاطمه مادر تو گفته ای
خیلی از رفقا امسال عید رفتن کربلا ...خیلیا هم کربلای ایران ...
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم :(
"اللهم الرزقنا حرم ارباب ... "
آقاجان! دوماه عزادار جدت بودهایم ...
نگران حال مادرتان بودهایم ..
دو ماه روضهی عمه جانتان را شنیدهایم...
حالا دست به دامان پدرتان میشویم ...
به حق امام عسکری علیه السلام
گوشه چشمی به ما کنید
تنها دعای ما فرج شماست...!
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته ....
درسته آغاز امامت امام زمانه و جشن بزرگی برای شیعیان ...
اما حیفم اومد این شعر بسیاااار زیبا (کلیک)رو براتون نذارم ...
واقعا با دل آدم بازی میکنه :(
بیاین از ته دل دعا کنیم به برکت مولود این ماه عزیز
27 ربیع الاول میلاد پربرکت رحمه للعالمین
رحمتی چون "ظهور امام زمانمون "برما نازل بشه ...!
الهی آمین ....
می گویم از کنار زیارت نرفته ها
بالا گرفته کار زیارت نرفته ها
اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها
امسال اربعین همه رفتند و مانده بود
هیات در انحصار زیارت نرفته ها
انگار بین هیات ماهم نشسته بود
زهرا به انتظار زیارت نرفته ها
در روز اربعین همه ما را شناختند
با نام مستعار «زیارت نرفته ها»
اما هزارمرتبه شکر خدا که هست
مشهد در اختیار زیارت نرفته ها
باب الحسین قسمت آنانکه رفته اند
باب الرضا قرار زیارت نرفته ها
غم میخورم برای دل رهبرم که هست
تنها طلایه دار زیارت نرفته ها
گفتند شاعران همه ازحال زائران !
این هم به افتخار زیارت نرفته ها ...
+ مَه ِ شبهِ تارم ...!
به غیرِ تو آقــا ... کسی رو ندارم :(
«بسم ربّ الحسین علیه السلام»
کـنار سـینـه زنان چه می شـود اربـاب
میان صـــحـن و سرایت شبی قـدم بـزنم
هــزار حـاجـتـم امـــا رسـیــده ام امـشــب
که چـــشــم بـــر قـــدم صــــاحـب عـلــم بـزنم
نـــفــس بـــده کــه زشـــب تـا غـروب عــــاشـــورا
مــــیــــان نــــوحـــــه کـنانـت دوبــــاره دم بــزنــــم ...
قال رسول الله (ع) :« إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةٌ فِی
قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً »
شهادت امام حسین علیه السلام در دلهای افراد با ایمان آتش و حرارتی ایجاد میکند
که هرگز خاموش نخواهد شد.
(مستدرک الوسائل، ج 10ص
318)
بهترین ماه دنیا محرم است از نظر من!
عاشقی در ماه محرم است از نظر من !
و ان شاء الله از نظر شما ...
خداروشکر که به محرم امسال هم رسیدیم..
به امید خدا و با مدد حضرت زهرا سلام الله علیها
یک روز هم به صاحب محرم برسیم ...
+ فردا در حرم رضوی دعاگو خواهم بود ...!
التماس دعای فرج
اللهم الرزقناالشفاعه الحسین یوم الورود
روز اول مهـــر ...
بعد از مدرسه با بچه ها تصمیم گرفتیم برا روز عرفه
و قرائت دعای مخصوص بریم پیش عشقمون!!
خونشون خیییییلی شلوغ بود !
معلوم بود عشق ما فقط عشق ما نیست!
کلی طرفدار داشت ... از کوچیک به بزرگ .. !
همه و همه جمع شده بودن در حریم امن امام عاشقان
حضرت رضا علیه السلام ... :)
اولین بارم بود که روز عرفه درخدمت آقام !
ساعت دو یا دو و نیم بود که دعا شروع شد ...
تا ساعت پنج!
.
.
.
.
دعا خوان دستش درد نکنه اینقدر با سوز و گداز فراز های دعا را می خواند
که اگر هم خداااایی نکردههههه خواب بودی ..(!!)
از خواب بیدار می شدی تا بفهمی قضیه چیست و این همه شور برای چیست؟؟!
هوا گرم بود و شاید گرمای هوا بهانه بود ...
زیر سایه امام رئوف که باشی به قول شاعر :
" سزد که بر سر خورشید سایه اندازیم !
کنون که سایه شمس الشمـوس بر سر مـاست ..."
بلند شدم کمی آن طرف تر چفیه مشکی ام را در آب حوض حرم شستم و روی سررم کشیدم ..
به به ... خنکی اش پوست را جلا میداد!!
کم لطفی نمی کرد دعا خوان ...
بین هر فراز زیبا ی دعا روضه ای جا میداد و ما را می برد بین الحـرمین ..
پیش عباس و حُسین (علیهم السلام) ...
آخ که چقدر دلـم کربلا می خواست .. :(
دعا که تمام شد حرم غوغا شده بود ...
.
.
.
.
به هر زحمتی بود خودم رو از میان جمیت کشیدم بیرون...
نزدیک اذان مغرب بود و هوا داشت تاریک میشد ..
اتوبوس ها پر بودند و تاکسی ها هم ...
دلم شور میزد ..
اگر دیر میرسیدم مادر نگران و ناراحت می شد و
روز عرفه ام هم بر باد میرفت و هرچه ثواب کرده بودم کباب جزغاله میشد!!
خدا خدا کردم...
توی آن شلوغی ... من یک دختر جوان... ترسیده بودم ..
چشم هایم پر اشک شد ..
اگر مادر ناراحت شود ...! :((
تو دلـم گفتم :
آخـدا ! من به عشق تو امروز اومدم حرم ...به عشق تو و اقام
کمکم کن که جز تو کسی نیست که به دادم برسد ...
در این حال و هوا یک دفعه ماشینی در چند قدمی ام ترمز کرد ...
مطمئن بودم خدا صدامو شنیده و فرستادش :)
خندیدم ... تو دلم گفتم :
خدایا دمت گرررررررم !! @__@
+روز خوبی بود ... امیدوارم به شمام خوش گذشته باشه! ^__^
وقتی مکه به دست مسلمین فتح شد،
پیامبر دستور عفو همگانی صادر کردند.
اما فرمودند عبدالله (برادر رضاعی عثمان) را هرجا گیر آوردید
بکشید حتی اگر خود را به پرده ی کعبه چسبانده باشد.
این شخص ابتدا مسلمان بود ولی بعد مرتد شد
وقتی عبدالله دستور قتلش را شنید به برادرش عثمان پناه برد
و از او خواست که نزد رسول خدا واسطه شود تا او را نکشند.
عثمان برادر را برداشت و نزد پیامبر آورد و از
رسول اکرم طلب بخشش کرد.
رسول اکرم مدتی طولانی سکوت کردند
و سپس سربلند کرده و رضایت دادند.
پیامبر اکرم رو به اصحاب کردند و فرمودند:
می دانید چرا مدتی طولانی سکوت کردم؟
منتظر بودم یکی از شما بلند شود و سر از تن عبدالله جدا کند....
آری امام جامعه همیشه حرف خود را صریح نمی زند،
یا مصلحتی را می بیند یا مقامش اقتضای سخن گفتن نمی کند،
این تویی که با بصیرتت باید تشخیص به موقع و صحیح داده
و عمل کنی .
+ + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + + +
تصویر نوشت :
نه طلبه امـــ ... نه بسیجیــــ ...
من فقط عاشق رهبرم هستمـــــ ...
همان رهبری که هم طلبه است ,
هم بسیجی ....
پ . نوشت : رهبرم !
دوست داشتن تو "دلیل" نمی خواهــــد
"دل "می خـواهـد ...
نفس پشت نفس،ایوان به ایوان سیر می کردم ...
گلاب چشم هایم را برایش خیر می کردم ...
بیا پیراهنم بو کن،هنوز عطر حرم دارد...
فقط ایوان و سقاخانه و یک صحن کم دارد...
دلم آهو،دلم از او،دلم مشغول گفت و گو...
بزن نی زن به نام او، بگو ...
"یا ضامن آهو"
درد نرفتن به کربلا ... فراق قم و جمکران ...
مدینه ...نجف ....سامرا ...سوریه ...
نرفتن به همه این جاها سخته ...
ولی وقتی فکر می کنم با خودم
که یه آقایی هست
درست کنارم ...
وقتی دلتنگ بشم تا کمتر از نیم ساعت میرسم به حضورشون
و " آ ر ا م ش "میگیرم ...
بند بند وجودم شاکر این نعمت خدادادی میشه ...
از ته قلبم شکرت ...
همسایه ...!
سایه سر!
میلادت مبارک ..! :))
آســـتان بوسِ خــود خــطابم کن
بـد حســابم، ولی حســـابم کن
برگه ی خـشکم و گل آلودم
کـوثرِ معـرفت، غلامم کن
قَسَـمت می دهم به جـانِ جـــــواد
بعد اگر خواســتی جوابم کن ...!
+ نائب الزیاره هستیم ;)
یک ﻭﻫﺎﺑﯽ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﻘﯿﻊ ﺑﻪ آقای قرائتی ﮔﻔﺖ:
ﭼﺮﺍ ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﺣﺴﻦ و حسین ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟!
در حالی که ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ شده اند!
آنگاه خودکاری را ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ زمین، ﻭ صدا زد:
ﺍﯼ ﺣﺴﻦ! ﺍﯼ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ! ای ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ! آن قلم را به من بدهید!
بعد گفت: دیدی که پاسخ ندادند!
ﭘﺲ ﺍینها ﻣﺮﺩه اند و ﻫﯿﭻ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺭند!
آقای قرائتی خودکار را گرفت و دوباره انداخت ﺯﻣﯿﻦ و گفت:
ﯾﺎ الله! ﻗﻠﻢ ﺭا ﺑﻪ من ﺑﺪﻩ!
بعد رو به وهابی کرد و گفت: ﺩﯾﺪﯼ که ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺩ!
پس با منطق تو ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻣﺮﺩﻩ است!
مگر ﻫﺮ که ﺯﻧﺪﻩ است ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻮﮐﺮ ﺗﻮ ﺑﺎشد؟!!
ساعت حدود نُه و نیم شب , روز یک شنبه 25 مرداد ...
_ مادر حساب بانکی خود را چک می کرد ..
: موجودی حساب شما پانزده میلیون و سیصد و بیست هزار ریال ...!!
_ مگر حقوق را آخر ماه نمی ریزند ..؟؟
یارانه ها که فرداشب موعدش بود ... پس ..؟؟!
مادر بهت زده دوباره و سه بار حساب خود را چک می کند ...
ولی هربار همان صدای آشنای زن ..
موجودی حساب شما پانزده میلیون و ... !!
_ یک میلیون و پانصد هزار تومان از کجا آمده ...؟؟
مادر یادش می آید چند روز پیش دوست و همکارش شماره حسابش را گرفته بود ...
برای چه نمی دانست ..مادر فقط داده بود ..
تلفن را برداشت ...
_ الو ...سلام خانومِ ...
سرم را چرخاندم سمت صدای مادر ..
کنجکاو بودم !
صدا واضح نبود ... فقط خنده مادر و گاهی سکوت َش
چند دقیقه بعد...
مادر با لبخند ریزی کنار لب هایش از اتاق خارج میشود ..
_ پول ها رو "خانوم ِ ... " ریخته ...
هدیه روز دختر برایتان ... که بروید سفر قم ...
قم ...
چه نام آشنای ...
تمام خاطرات هشت سال پیش جلوی چشمانم آمده بود ...
روزی که رفتیم قم ...آن شب در صحن جمکران ...
گرمای ظهر قم و سردی شب جمکران ...!!
_ یعنی میرویم قم ..؟
_ برویم ... ؟؟!
_ ...خب بریم ... !
_ به امید خدا میرویم ... :)
آن شب اشک بود و اشک بود و اشک که میهمان اتاقک چشم هایم شده بود ...
بانو عیدی داده بودند روز تولدشان ..
و من از شادی در پوست خود نمی گنجیدم ^__^
لعنت به کلاس های آموزشی دبیرستان که 18 روز فاصله می اندازند
تا روز وصال ...!
^ خدا کند دوباره هوایی نشده باشم ... ^
+ قصه ای دارد " دوباره " گفتنم ...(مربوط میشه به چند روزپیش! )
و حالا من مانده ام و تک تک ثانیه هایی که انتظار گذشتنشان را می کشم
♥ تا روز موعود ..!
داغ دل نوشت :
فتاده شور زیارت، عجیب در سر من
که از قدیم نمکگیر آبِ قم هستم ...
:( التماس دعا ...