
وبلاگ تعطیل تا مدتی ..شایدم همیشه ...!!
دوستان حلال کنید ...
+هر چه پیش آید خوش آید ...
ما که خندان می رویم...!
:)
#شهادت کجایی
وبلاگ تعطیل تا مدتی ..شایدم همیشه ...!!
دوستان حلال کنید ...
+هر چه پیش آید خوش آید ...
ما که خندان می رویم...!
:)
#شهادت کجایی
پهن شد سفره احسان همه را بخشیدی
باز با لطف فراوان همه را بخشیدی
ابر وقتی که ببارد همه جا می بارد
رحمتت ریخت تو یکسان همه را بخشیدی
حیف از ماه تو که خرج گناهان بشود
تو همان نیمه شعبان همه را بخشیدی
داشت کارم گره می خورد ولی تا گفتم :
"جان آقای خراسان ! "
همه را بخشیدی ....
التما3 2 آ ! :)
سلام !
نتایج حوزه اومد ...
قبوووووول شدم
ولی یه مشکلی هست که شاید ....
شاید وصال یه ذره به تاخیر بیوفته ..
یه ذره یعنی یک سال ... !
+ توضیح در پست های بعدی ان شاء الله
از همه دوستان چه اونایی دعا کردن و چه اونایی که نکردن
صمیمانه تشکر می کنم
یا زهرا (سلام الله علیها)
روز آزمون ورودی حوزه های علمیه ....
رقم خوردن 5 سال از زندگیم به فردا بستگی دارهـ ...
ان شاء الله که لیاقت سربازی امام زمان و شاگردی مکتب امام صادق علیهماالسلام رو پیدا کنم ...
شنیده ام که آزمون زیاد سخت نیست ..
اما کمی اضطراب دارم ...
خواهرای گلم ! دعا کنید برام ... !
" ُافَوِضُ َامری الیَ الله انَ اللهَ بَصیرُ بالعِباد"
عارف کامل و استاد و اصل مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی در این باره در کتاب المراقبات خویش می نویسد:
اولین شب جمعه ماه رجب را لیله الرغائب نامند. در این شب فرشتگان بر زمین نزول می کنند.
اگر شب اول ماه رجب مصادف با شب جمعه بود، سزاوار است عمل «لیله الرغائب» را نیز انجام دهد.
از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که فرمودند:
از اولین شب جمعه در ماه رجب غافل نشوید؛
زیــرا شــبی اســت کـه فــرشــتـگـان آن را « لـیلـه الــرغــــائـب »
می نـامــنـد.
این نامگذاری به این جهت است که هنگامی که مقداری از شب گذشت،
هیچ فرشته ای در آسمان ها و زمین نمی ماند مگر این که در کعبه و اطراف آن جمع می شوند.
آن گاه خـداوند می فرماید: ای فرشتگانم! هرچه می خواهید از من درخواست کنید.
فرشتگان عرض می کنند: حاجت ما این است که از روزه داران رجب درگذری.
خـداونـد می فـرمـایـد: این کـار را انجــام دادم.
- نماز امشب فراموش نشه +
استاد پناهیان :
«اینطوری امام زمان(عجل الله فرجه) نمیآید...
هر موقع ضجه زدی و زمین و آسمان را چنگ زدی و گفتی:
«آقا جان! همهچیز تمام شد، دیگر پس کِی میآیی؟
مثل اینکه اصلاً دیگر نمیخواهی بیایی!»
آن وقت است که آقا میآید.
ولی الان که از سرِ سیری میگوییم:
«اوضاع که خوب است، انشاءالله آقا هم بیاید، بهتر بشود!»
اینطوری آقا نمیآید ....»
+ ضجه هایمان را امشب برای آمدنش خرج کنیم ...
اللّهم عجّل لولیک الفرج
دو روز به سیزده به در مانده بود که با خاله و دخترخاله هایم رفتیم شهربازی!
وارد که شدیم شاید اولین چیزی که توجهم را جلب کرد و اعصابم را خورد! صدای آهنگی بود
که نه خیلی بلند و نه خیلی ملایم -در حد متوسط-در محوطه شهربازی پخش می شد!
می خواستم فریاد بزنم که مگر ملک شخصی است اینجا ...؟!
چرا صوتی پخش می کنید که میدانید برای گروهی ناخوشایند است ؟؟
همیشه همین طور بوده ...
مهجور بودن قشر مذهبی تر جامعه همیشه بوده و هست ...
با صدای خواهرم به خودم اومدم
_ بیا بریم اونو سوار شیمممم
نگاهی کردم به دخترخاله ام ...
هرسه چشم هایمان برق زد برای سوار شدن بر وسیله ای که نامش را هم نمی دانستیم !
بلیط را که تهیه کردیم با سرعت به سمتش حرکت کردیم ...
چه هیجانی داشتم ..چقدر دوس داشتم شهربازی را..
از همان بچگی ...
برای تخلیه احساسات و هیجانات شاید جای خوبی بود ...(البته تخلیه نه با جیغ و داد!)
تا شب با خانواده کلی حال کردیم ...جای شما خالی ... :)
بعد از فوت مادربزرگ این اولین باری بود که همه باهم و دور هم شاد بودیم
ولی در کنار شادی ...
چقدر غصه خوردم وقتی وضع حجاب بانوان شهرم را دیدم..
وقتی دیدم بانویی را که آنقدر در شادی یک وسیله بازی غرق شده بود
که فراموش کرده بود روسری اش دیگر روی سرش نیست
گفتن از چنین صحنه هایی تلخ است ...چه برسد به دیدنشان..
+ ان شاء الله خدا همه مون رو به راه راست هدایت کنه ...
پی نوشت :
تو شهربازی یه مسئله ای خیلی ذهنم رو درگیر کرده بود ..
اینکه چرا اونجا یک طلبه هم یافت نمیشد!؟؟
شاید ازنظـر بعضیا محیط اونجا مناسب نباشه برا حضور یک روحانی ملبس اما خب اگر اینطور باشه
پس طلاب گرامی باید بشینن تو خونه هاشون و هیچ جا نرن!
نه شهربازی...نه سینما..نه لب دریا...
نظر شما چیه؟
بخصوص خانومایی ک همسرطلبه هستند یا قصد دارن بشن دوس دارم نظرشون رو بیان کنن
امام علی (علیه السّلام) :
مواقع تفریح و شادمانی فرصت است، افراد عاقل فرصت ها را مغتنم می شمارند
و از آن ها به نفع خوشبختی و سعادت خویش استفاده می کنند.
منبع : فهرست غرر ، ص 157
خیلی از رفقا امسال عید رفتن کربلا ...خیلیا هم کربلای ایران ...
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم :(
"اللهم الرزقنا حرم ارباب ... "
استاد پناهیان :
فردا روزی است که از امروز نگران و منتظر ماست.
مبادا به استقبالش نرویم و از امروز برایش برنامهریزی نکرده باشیم.
ما برای فردا برنامهریزی میکنیم ولی شاید دست تقدیر برنامۀ ما را تغییر دهد؛
این مهم نیست چون موجب رشد ما خواهد شد ولی بیبرنامه بودن خیلی بد است.
سلام بر بندگان خوب خدا !
فکر کردم چون دو هفته تعطیلی در پیش داریم و تو این مدت تقریبا طولانی هم
شیطان بیکار نمیشینه برا بیکار کردن ما!
یعنی ممکنه خیلی وقت گران بها از دستمون در بره و
برامون بشه حسرت روز قیامت !
پس ان شاء الله با یه برنامه ریزی جلوی برنامه ریزی های شیطان رانده شده (علیه العنه) رو بگیریم ! :)
+ پیشنهاد می کنم چند دقیقه پای درس استاد رائفی پور بشینیم ◄کلیک
✔ ضمیمه پست:
سرسفره هفت سین و لحظه تحویل سال دعاکردن هم رو فراموش نکنیم :)
♥ یا صاحب الزمان ادرکـنـے ♥
راس 6:45 بود که چشمان پف کرده ام
با صدای زیبای اذان آقای کاظم زاده باز شد ...
چقدر خوابم می آمد اما امروز روز دیدار یار بود و ملاقات دلدار ...!
سریع به خود جنبیدم تا یک ساعت دیگر درست مقابل درب ورودی حرم مطهر امام رئوفم باشم ...
رسیدم آن هم چه رسیدنی!
خیابان ها خلوت بود و تنها پلیس و بود و رهگذران عادی که عمدتا سوی حرم می رفتند..
امروز مراسم وداع با خادم خورشید بود...
" تشییع پیکر آیت الله واعظ طبسی ... "
ساعت 9 بود ...رفتیم صحن جامع رضوی
با رفقا قصد کرده بودیم امروز یک نظر هم که شده ماه را ببینیم ...
روز بود ولی گفته بودند ماه می آید ...
ماه ایران نه ... ماه کل جهـان ...
نایب خورشیدِ زمان... حـضـــرت آقــــــا ....
خودمان را رساندیم جلوی جلو ...
حوالی جایی که آقا نماز گزاردند بر پیکر پاک خادم خورشید...
همانجایی که فکر میکردیم مستقر می شویم تا ماه را ببینیم از روی سکو...
دریغ که ماه روی سکو نیامد ...
آرام آمد و بر پیکر خادم نماز گزارد و رفت ...
اولین نمازی که قامت بستم بر ماه ... امروز بود ...
تلویزیون داخل صحن دو بار رویش زوم کرد...
بار اولی هنگامی که مشرف شدند و با دیدنش از جا پریدم و جمعیت به احترامش قامت بست
و بار دیگر وقتی داشتند نماز می خواندند...
مردمکم را چرخاندم به سمت تلویزیون ...
ماه من در میان جمعیت بود ...
کاش اینقدر دور نبودم از او ... !
مراسم تمام شد و گفتند آقا می روند تهران....
اشک در چشممان حلقه زده بود که باد صبا خبر آورد
ماه بار دیگر می تابد ...در رواق امام خمینی ....
12:30 بود که تحصن کردیم پشت در رواق...
گرما بود و تشنگی و انتظار ....
دو ساعت بعد ...در باز شد ...و تشنگی ها فراموش!
مردم آمده بودند رویت مجدد ماه ... :)
رواق امام خمینی مجلس ترحیم از طرف حضرت آقا برگزار شده بود
همه بودند ...خودم با چشمان خودم دیدم نوگلان حضرت ماه را....
سید مجتبی و سید میثم را ... شاید فرزندان دیگرشان هم بودند ...
چشمان کم سویم ...یاری نکرد ... :(
نشسته بودیم به انتظار
قران خواندند و مدیحه و چند خط روضه مادر ...
بابای ایران اما هنوز نیامده بود .... :(
چشمان پف کرده صبح کم کم داشتند به خواب می رفتند ..
جمعیت جلو که بلند شد , بیدار شدند ... ماه وارد مجلس شد ... !
یکی میگفت جمعیت امروز مرا یاد حادثه منا انداخت ..
اغراق دارد بگویم منا ...قابل مقایسه نیست اصلاو ابدا..
ولی شلوغ بود ...خیییییلی شلوغ ...
حضرت ماه مشرف شدند و بر صندلی نشستند ...
تحمل نداشتم ...باید رویتشان کنم ...حتی برای یک لحظه !
آب دهانم را قورت دادم...گوشه چادرم را محکم گرفتم و با تمام توان ایستادم روی پنجه هایم ...
ناگهان عید شد در دلم ....ماه را دیدم ... :))
فدایت شوم ماه نورانیِ من که حلول کردی .... از دور ..اما دیدمت ...
دیدمت هیبت حیدری ایران!......
ان شاء الله روز اول عید هم از روی سکو دوباره حلول کنی ماه تابان ....
و من تورا ببینم از همان پایین ...از همان دور .... :)
المَرَضُ سَوطُ اللّهِ فِی الأَرضِ یُؤَدِّبُ بِهِ عِبادَهُ .
+ برای تازیانه ای که زدی ممنوم خدای خوبم .. :)
++ قدر سلامتی تون و بدونید ...
تا مثل من آمپول و هزار جور قرص و دارو براتون تجویز نکنن !